تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
خدمت تلاش لذت


۱۳ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

میان پیچ من         تا پیچ گردون

تفاوت از زمین  تا آسمان است

که با این در اگر      بند در ماند      در ماند

آقای همساده دعوای با عزیزم ببخشید

 

فوت قایم تو سماور بکنم یا نکنم

می خوای بکن   می خوای نکن

چای از بهر شما دم بکنم یا نکنم

می خوای بکن   می خوای نکن

آش دوغی برایت بپزم یا نپزم

می خوای بریز  می خوای نریز

روغنش رو دوبرار بریزم یا نریزم

می خوای بریز   می خوای نریز

 

ای حبیب من    ای طبیب من

عشق روی تو    شد نصیب من

 

حالا لای لالا لای  لای   لای لا

حالا حالا  حالا   حالا حالا

 

این کمـــــــره   یا فنـــــــــره

آقای همساده با عزیزم ببخشید 5 دقیقه بعد..


محمد گنجی نژاد ۹۸-۹-۲۶ ۰ ۰ ۴۰۲

محمد گنجی نژاد ۹۸-۹-۲۶ ۰ ۰ ۴۰۲


روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!


روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!


مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند : می آمدند و می رفتند

به راست و چپ می پیچیدند، 

بالا می رفتند و پایین می آمدند،

شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند، اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند!


مدتی بعد آن کوره راه، خیابانی شد!

حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود ....


سال ها گذشت و آن خیابان، جاده ی اصلی یک روستا شد، و بعد شد خیابان اصلی یک شهر

همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، 

مسیر بسیار بدی بود!


در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلا باز شده، طی کنند و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟




پائولو کوئیلو ـ قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها


محمد گنجی نژاد ۹۸-۱-۱۰ ۰ ۰ ۲۵۰

محمد گنجی نژاد ۹۸-۱-۱۰ ۰ ۰ ۲۵۰


#سینمایی #1993 #انسانیت #8.9

صنعتگر اسکار شیلدر در زمان جنگ جهانی دوم  (آلمان-1993) برای تجارت خود به نازی ها می پیوند تا از نیروی کار ارزان (مردم یهودی) استفاده کند، این تجارت تا زمانی ادامه می یابد که متوجه می شود، جان این مردم نیز در دست اوست در همین اوضاع یک تصمیم بسیار بزرگ می گیرد...،
(نقد خودمو بخوایین، زندگی یه آدم پول پرست و زن باز و منطقی رو نشون میده، جالبه بدونید این شخصیت بعد از مشاهده ی کشته شدن انسان های بی گناه به یک شخصیت انسان دوست و با خانواده تبدیل میشه، تا جایی که امروز به عنوان سمبل زندگی و صلح شناخته میشه)
بنیاد فیلم آمریکا (AFI)  فهرست شیندلر را سومین فیلم برتر تاریخ سینما در گونهٔ حماسی، در فهرست ۱۰ فیلم برتر در ۱۰ ژانر خود عنوان کرد.
پخش آنلاین ادامه ی مطلب ☻

#سینمایی #2017 #شجاعت

داستان فیلم درباره فرار یک پسر یهودی و برادرش از شکنجه و آزار ماموران نازی در زمان اشغال فرانسه است.


محمد گنجی نژاد ۹۷-۱۱-۲۷ ۰ ۰ ۲۶۹

محمد گنجی نژاد ۹۷-۱۱-۲۷ ۰ ۰ ۲۶۹


پدر گفت: دوست داشتن که عیب نیست بابا جان.

دوست داشتن دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند،

اگر از حالا دلت با محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده ی دوست داشتن چیز های خوب و زیبای این دنیا هستی.

دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت، غنچه ها را آب دادی، باز می شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند، آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست، برای زشتی و بی شرفی و بی انصافی است. این جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است.


خسرو اندیشناک گفت: « بابا باز از کلاس پنجم ابتدایی به بالا حرف زدی »


من به آمار زمین مشکوکم تو چطور ؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دلها تنهاست ؟
.
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنهانیست ؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهایند
.
من که در تردیدم تو چطور ؟
نکند هیچکسی اینجا نیست


من به آمار زمین مشکوکم 
اگر این سطح پراز آدم هاست 
پس چرا این همه دلها تنهاست ؟ 
بیخودی میگویند هیچکس تنها نیست 
چه کسی تنها نیست ، همه از هم دورند 
همه در جمع ولی ولی تنهایند 
من که در تردیدم تو چطور ؟


محمد گنجی نژاد ۹۷-۱۱-۰۳ ۰ ۱ ۲۱۳

محمد گنجی نژاد ۹۷-۱۱-۰۳ ۰ ۱ ۲۱۳


انگار مدتی است که احساس می کنم 

خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام 

احساس می کنم که کمی دیر است 

دیگر نمی توانم 

هر وقت خواستم

در بیست سالگی متولد شوم


آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید


۱ ۲